محل تبلیغات شما


محنتِ زنگار 

گل زین خطا که پیش رخ او دمیده است
بسیـــارپشتِ دستِ نــــدامت گزیده است

کـــــرده ست لاله پیش لبش درپیاله می
امّا به جـــــای باده خجالت کشیده است

اشکم فتـــــــــاده است به دامان پاک او
چون شبنمی که برورق گل چکیده است

چون تارسبحه، رشته ی پیوندِ صد دلیم
هرکس به مارسید،به صد دل رسیده است

هردم اگرچه ناله ی من رنگ تازه کرد
بی رنگ و بــوتر ازسخنان شنیده است

خـــواهم که رو نهان کنم از آهنین دلان
همچون شرر که در دل خارا خزیده است

از روز من مپرس ، که همرنگِ شام شد
زین دودِ غم که از دل من سر کشیده است

چشمش ز شــــوق دیدن خورشید می پرد
شبنــــــــــم اگرچه دربر گل آرمیده است

پنهان کند ز جلـــوه ی سبز بهار ، روی
آیینـــه ای که محنتِ زنــــگار دیده است

از خــــوابِ ناز ، چشم نمالیده است گل
کز گــــردِ راه ، بادِ خزانی رسیده است

ره زود طی شود به سراشیب چون فتاد
عمـــرم به سررسید که قدّم خمیده است

 محمّد قهرمان


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها